کد مطلب:33888 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

روزگار شیعه تا عصر سید رضی











در دوران آل بویه فضایی جدید برای تنفس شیعیان پیدا شد و آنان كم كم جامعه ای جداگانه و نظام یافته تر از گذشته تشكیل دادند و دارای سرپرست خاص به نام «نقیب» شدند كه در این دوران نقشی جدی و اساسی داشت.[1].

این اوضاع و احوال جدید فضایی نسبتا مناسب را برای رشد افكار و اندیشه ها و

[صفحه 72]

معارف شیعه فراهم نمود و امكان ظهور حركتهای اجتماعی- سیاسی را تا حدی مهیا ساخت، هر چند كه مظلومیت و محرومیت شیعیان همچنان ادامه داشت.[2] این در حالی بود كه شیعه سخت ترین اوضاع و احوال را در دورانی طولانی تحمل كرده و مقاومت نموده بود، بخصوص پس از عصر معاویه كه جریان شیعه زدایی به دست او و به فرمان او ب طور رسمی و همه جانبه شكل گرفت و شیعه تحت استضعاف همه جانبه 0 استضعاف سیاسی- استضعاف اقتصادی- استضعاف فرهنگی) قرار گرفت. در روایتی كه «ابن ابی الحدید معتزلی» از امام باقر (ع) نقل كرده است، به تصویری گویا از این جریان دست می یابیم.

روایت شده است كه ابوجعفر محمد بن علی باقر علیه السلام به یكی از یاران خود فرمود: «چه ظلمها و ستمها كه از قریش و اتحاد ایشان بر ضد ما، بر ما رفته است و شیعیان و دوستداران ما، از مردم چه كشیده اند! همانا رسول خدا (ص) از دنیا رفت در حالی كه پیش از آن مردم را آگاه كرده بود كه ما سزاوارترین مردم مردم برای جانشینی او و رهبری مردمیم، اما قریش بر ضد ما دسته بندی كردند و حكومت را از جایگاه اصلی آن بیرون بردند و با همان دلیل و برهانی كه حق ما را اثبات می كرد، با انصار احتجاج كردند و حكومت را به دست گرفتند و قریش یكی پس از دیگری خلافت را دست به دست گرداندند تا آنكه سرانجام حكومت به ما بازگشت (و علی (ع) در مصدر حكومت قرار گرفت). اما در پی آن، با وجود بیعت با آن حضرت پیمان شكستند و پرچم جنگ بر ضد ما برافراشتند و صاحب اصلی خلافت و حكومت-هلی (ع)- همواره راههای دشوار 1پیمود و بر گردنه های سخت برآمد تا سرانجام به شهادت رسید. آن گاه با فرزند علی (ع)، حسن (ع) بیعت نمودند و با او پیمانی استوار بستند و سپس پیمان خود گسستند و به فریب پیوستند تا او را ناگزیر به تسلیم كشاندند و عراقیان بر او شوریدند و پهلویش را با خنجر دریدند و لشكرگاهش را از هم پاشیدند و خلخالهای كنیزانش را در ربودند. پس به ناچار پیمان متاركه بست و بدان گونه خون خود و خاندانش را كه براستی شمارشان اندك بود، نگاه داشت.[3] سپس نگاه بیست هزار تن از عراقیان با حسین (ع) بیعت كردند، اما خیانت و پیمان شكنی كردند و فریب پیشه ساختند و بر او خروج نمودند، در حالی كه بیعت وی بر گردنشان بود و این چنین او را به شهادت رساندند. از آن پس همواره خاندان ما را به استضعاف كشیدند و مورد ظلم و ستم قرار دادند و گرفتار

[صفحه 73]

كاستی و درماندگی كردند و از حقوق حقه مان محروم ساختند و كشتارمان نمودند و پیوسته در بیم به سر برده ایم و بر خون خود و خون دوستان خویش در امان نبوده ایم در تمام این دوران دروغپردازان و منكران ما، در هر شهر و دیار به سبب دروغ بر ما و انكار فضایل ما نزد حكمرانان و دوستداران ایشان و قاضیان فاسد و كارگزاران بد كار تقرب جستند. پس برای آنان احادیث ساختگی و دروغ روایت نمودند و از ما چیزهایی نقل كردند كه ما نه گفته بودیم و نه انجام داده بودیم. اینها به خاطر آن بود كه ما را نزد مردمان مبغوض و مطرود كنند و اساس این امر و بیشترین و بزرگترین مقطع این جریان در روزگار معاویه و پس از شهادت حسن علیه السلام بود. آری، شیعیان ما را در هر شهر و سرزمینی كشتند و با اندك ظن و گمان دستها و پاهایشان را بریدند و نام هر كس كه در زمره ی دوستان و گروندگان به ما برده شد، زندانی گشت یا اموالش به تاراج رفت یا خانه اش ویران شد. این لا همچنان سخت تر و افزونتر می شد تا روزگار عبیدالله بن زیاد- قاتل حسین علیه السلام. سپس حجاج آمد و شیعیان را به صورتهای گوناگون كشت و ایشان را با هر ظن و گمان و تهمتی فروگرفت و كار بدانجا رسید كه اگر به كسی زندیق یا كافر می گفتند برایش خوشتر از آن بود كه او را شیعه علی معرفی كنند.»[4].

این وضع با شدت بیشتر در صورتهای دیگر ادامه یافت و پیوسته اهل بیت و شیعیان و دوستداران ایشان در محنت و بلا و محرومیت و جفا به سر بردند. نامه ی «ابوبكر خوارزمی»[5] به شیعیان نیشابور بیانگر مصایبی است كه بر اهل بیت و پیروان ایشان پس از رحلت پیامبر (ص) و در دوران امویان و عباسیان رفته است، این نامه ی مشهور و معتبر تصویر كننده ی حماسه ی مبارزات خاندان علی (ع) و فجایع و جنایتهای دشمنان امیرمومنان (ع) نسبت به آنان و دوستداران و پیروان ایشان است. «خوارزمی» در بخشی از نامه ی خود چنین آورده است:

«خداوند ما را به دو دسته تقسیم كرده است:

1- دسته ای كه به شهادت رسیده اند.

2- دسته ای كه آواره اند.

زنده ی ما بر مقام شهید ما رشك می برد و بر خود نمی نگرد كه چه رنجها و دردها به او رسیده است.

امیرمومنان و رئیس دین- بر او سلام باد- فرموده است: محنتها بر شیعیان ما

[صفحه 74]

شتابانتر از آب به سوی ناودان است.[6] این نامه بنیادش بر محنتها و رنجها است و مخاطبان آن در طلیعه ی عصری سراسر فتنه، دیده به جهان گشوده اند. زندگی آنان پر از ناكامی و دلهایشان مالامال از اندوه است، روزگار بر آنان تاخت آورده و سخت گرفته و دنیا از آنان رویگردان است.

پس اگر ما در واجبات و سنن شیعیان امامانمان هستیم و سیرت آن بزرگواران را چه گوارا چه ناگوار، دنبال می كنیم، بجاست در مقاومت بر محنتها و اندوهمان، راهشان را پی گیریم.

میراث خاتونمان حضرت فاطمه- درود خدا بر او و الش باد- در روز سقیفه غصب شد. و امیرالمومنین (ع) از خلافت به دور افتاد. امام حسن (ع) نهانی مسنوم شد و برادرش امام حسین (ع) آشكارا به شهادت رسید. سر زید بن علی[7] در میدان نبرد از تن جدا شد و پیكرش در كناسه «كناسه» یكی از محله های عمده كوفه واقع در حاشیه ی بیابان و در میان نخلستانی بوده كه خرمایی بسیار نیكو داشته است.[8] به دار آویخته گردید. دو فرزند امام حسن (ع)، محمد[9] و ابراهیم[10] به دست عیسی بن موسی عباسی به شهادت رسیدند. موسی بن جعفر (ع) در زندان به شهادت رسید و علی بن موسی (ع) به دست مامون مسموم شد.

ادریس[11] از معركه ی فخ[12] گریخت و در حال تنهایی روی به دیار اندلس نهاد و عیسی ابن زید[13] یحیی بن عبدالله[14] بعد از موكدترین امان و اطمینان و تعهد و ضمان، به شهادت رسید. این همه جز آن كارهاست كه یعقوب لیث با علویان طبرستان كرد و غیر از شهادت محمد بن زید[15] و حسن بن قاسم داعی[16] به دست سامانیان است. و نیر جز آنها است كه ابوساج[17] با علویان مدنیه كرد و آنها را بدون پوشش و پاكش از حجاز به سامرا آورد. و این كار بعد از قتل ابن عمرنب علی[18] به دست قتیبه بن مسلم باهلی[19] بود، آنگاه كه او را به جرم پدرانش مواخذه می كرد و او از بیم جان، خود را پنهان می داشت، تا بتواند از زندگی خود دفاع كند و از مرگ خود پیشگیری كند. و باز این نه چون كار حسین بن اسماعیل مصعبی[20] است كه با یحیی بن عمر زیدی[21] كرد. و نه چون آن است كه مزاحم بن خاقان[22] با عموم علویان كوفه انجام داد.

همین كافی است كه بدانید در قلمرو اسلامشهری نیست مگر در آن شهیدی مظلوم از آل ابی طالب در آن به خون خود درغلطیده و در قتل او اموی و عباسی شركت نموده و عدنانی و قحطانی آن را تایید كرده است.

[صفحه 75]

هر قبیله ای از عرب را كه می شناسیم، از یمانی و بكری و مضری، همه در خون آل علی (ع) شریكند. همانگونه كه مقسم گوشت نحر شده ی مسابقه ی قمار، در خون آن شركت دارد.

آل علی را حمیت از دین خدا به سوی مرگ كشاند تا آنجا كه زندگی ذلت بار را نپریرفتند، مرگ عزتمند را استقبال كردند و جانهای پاكشان از این دنیای زودگذر روی برتافت. آن عزیزان از هیچ جام شهادتی ننوشیدند مگر آنكه شیعیان و نزدیكانشان نیز از آن چشیدند، هیچ نوعی از دردها و رنجها بدانان نرسید، جز آنكه به یاران و پیروانشان نیز رسید.»[23].

«ابوبكر خوارزمی» در ادامه نامه ی خود محنتها و رنجهای آل علی و شیعیان او را در اعصار مختلف، عصر عثمان، عصر بنی امیه و عصر بنی عباس به تصویر كشیده و آنگاه چنین نوشته است:

«در باب بنی عباس بگو كه- سپاس خدای را تعالی- گفاتنی فراوان خواهی یافت! و در كارهای شگفتشان بنگر و بیندیش كه هر اندازه بخئواهی پهنه ی نگرش و گردش گسترده است. در عهد آنان، چون فیی ء (غنائم) می رسید بر دیلمی و ترك تقسیم می شد و به جیب مغربی و فرغانی سرازیر می شد. امامی از امامان هدایت و سیدی از سادات خاندان پیامبر، در می گذشت، جنازه اش تشییع نمی شد و قبرش را به گچ نمی آراستند. اما دلقكی یا رقاصی یا لوطی ای و یا نوازنده ای از آنان 0 بنی عباس) می مرد، بزرگان و قصات بر جنازه اش گرد می آمدند و فرماندهان نظامی و فرمانداران برایش مجلس سوگواری به پا می كردند!

دهریان و سوفسطائیان شناخته شده، از بنی عباس در امان بودند. با كسی كه كتابی فلسفی یا مانوی تدریس یا تبلیغ می كرد، كار نداشتند، اما شیعیان را چون می یافتند، می كشتند!

خون آن كس كه نامش را علی می نهاد،می ریختند. اگر از شیعیان اهل بیت جز معلی ابن خنیس[24] به دست داود بن علی[25] كشته نمی شد و ابوتراب مروزی[26] به زندان نمی افتاد، این كار خود كافی بود كه زخمش بهبود نیابد و شعله ی آتش آن، فرو نخسبد و شكافت آن به هم نپیوندد.

شاعران قریش به روزگار جاهلیت اشعاری گفته بودند كه در آن امیرالمومنین- بر او

[صفحه 76]

درود باد- را هجو كرده و با آن (اباطیل) با مبارزه با اشعار شاعران مسلمان برخاسته بودند. آن اشعار همگی به دستور بنی امیه به خاطره ها سپرده شد و اخبار آن شاعران تدوین شد.

راویانی چون واقدی[27] وهب بن منبه تمیمی،[28] كلبی[29] شرقی قطامی،[30] هیثم بن عدی،[31] و داب بن كنانی[32] به نقل این گونه اشعار پرداختند. اما اگر یكی از شاعران شیعه در مناقب وصی- امام علی (ع)- و یا ذكر معجزات پیامبر (ص) سخن می گفت، زبانش را می بریدند و دیوانش را می ستردند. همان گونه ه با عبدالله بن عمار برقی[33] و كمیت بن زید اسدی[34] كردند و همان سان كه قبر منصور بن زبر قان نمری[35] را شكافتند و دعبل بن علی خزاعی[36] را از میان برداشتند.

همان طور كه می دانیم دوستی اینان (امویان-عباسیان) با كسانی چون مروان بن ابی حفصه یمامی[37] و علی بن جهم سامی،[38] جز این نبود كه این دو در ناصبیگری غلو می كردند و در عصیان در پیشگاه پروردگارا پیشقدم بودند.

كار بدانجا رسید كه هارون بن خیزران و عفر متوكل بر شیطان- نه بر رحمان- مالی و هدیه ای نمی بخشیدند، مگر به آن كس كه آل ابی طالب را ناسزا گوید و ناصبیان را یاری دهد! این كسان 0 كه مشمول چنین بخششی می شدند) عبدالله بن مصعب زبیری[39] و وهب بن وهب بختری،[40] واز شعرا مروان بن ابی حفصه اموی و از ادبا عبدالملك بن قریب اصمعی[41] و در روزگار جعفر، بكار ابن عبدالله زبیری[42] و ابن سمط بن ابی جون اموی[43] و ابن ابی شوراب عبشمی[44] بودند.

ما شیعیان- خداوند شما را به رشد رساناد- به ریسمان محكمی چنگ زده و دین بر دنیا ترجیح داده ایم. افزایش كسی بر جمعمان بر بصیرتمان نیفزاید و از دست دادن كسی از جمعمان، از عقیده مان نكاهد و به انحرافمان نكشاند. اسلام در غربت ظاهر شد و بزودی چون آغاز غریب خواهد شد، همانند آن زمان كه تنها وحی خداوند بود و سفارش رسول خدا (ص).

این اسلام را خداوند به هر كس از بندگانش كه اراده فرماید، به ارث بخشد و سرانجام از آن تقوا پیشگان است. امروز را فردایی است و شنبه را یكشنبه ای!»[45] شیعیان در این اوضاع و احوال سخت و سراسر حرمان به حیات خویش ادامه دادند و هرگز پرچم مبارزه را زمین ننهادند و پیوسته حماسه ها آفریدند و «سید رضی» وارث

[صفحه 77]

این همه مظلومیت و حماسه بود. در روزگار او دولت فاطمی ظهور كرده و قدرت فراوان و وسعت چشمگیر یافته بود و بسیاری از دولتها در برابر آن سر تسلیم فرود آورده بودند. فاطمیان منادیان خود را به همه جا گسیل داشته بودند، تا آنجا كه در مكه، كوفه، موصل و واسطه به نفع فاطمیان خطبه می خواند.[46] بنابر نقل «ابن طقطقی» مورخ گرانقدر شیعی و نقیب علویان در حله و نجف و كربلا، درگذشته به سال 709 هجری،[47] سید رضی درباره ی دولت فاطمی چنین سرود:


ما مقامی علی الهوان و عندی
مقول قاطع و انف حمی


و اباء محلق بی عن الضی
م كما زاغ طائر وحشی


احمل الضیم فی بلاد الاعادی
و بمصر الخلیفهالعلوی


من ابوه ابی و مولاه مولا
ی، اذا ضامنی البعید القصی


لف عرقی بعرقه سیدا النا
س میعا محمد و علی


ان ذلی بذلك الجو عز
و اوامی بذلك الربع ری


من كه دارای زبانی برنده ام و از قبول ستم ننگ دارم هرگز با خواری در جایی به سر نمی برم.

ابا و حمیت من را همچون مرغان بلند پرواز از ستمكشی دور می سازد.

در دیار دشمن به من ستم روا می شود، حال آنكه در مصر خلیفه ای علوی وجود دارد.

در آن هنگام كه بیگانگان حق مرا پایمال می كنند كسی خلیفه است كه پدرش پدر من و خویشانش خویشان من اند.

سرور همه ی مردم یعنی محمد (ص) و علی (ع) ریشه ی مرا با ریشه او به هم پویسته است.

در آن محیط خواری من عزت و در آن سرزمین تشنه كامی من همچون سیرابی است.[48].


صفحه 72، 73، 74، 75، 76، 77.








    1. «نقابت» سرپرستی طالبیان به منظور نگهداری شرافت خاندانها و رسیدگی به امور مختلف مالی و اجتماعی و اخلاقی و قضایی آنان بود كه به نقابت خاص و عام تقسیم می شد. در نقابت خاص تنها به امور سرپرستی طالبیان پرداخته می شد و در نقابت عام داوری و قضاوت و اجرای حدود و سرپرستی اموال و املاك یتیمان و محجوران به نقیبی فقیه و مجتهد واگذار می شد. ر. ك: ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی، الاحكام السلطانیه، الطبعه الثانیه، افست مركز النشر، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1406 ق. صص 99 -96، ابویعلی محمد بن الحسین الفراء، الاحكام السلطانیه،: صححه و علق علیه محمد حامد الفقی، الطبعه الثانیه، افست مركز النشر، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، 1406 ق. صص 93 -90.

      البته نخستین كسی كه «نقابت» را بنیان گذاشت و شخصی را به ریاست طالبیان گماشت و او را «نقیب» نامید، معتضد بالله، شانزدهمین خلیفه ی عباسی بود كه از سال 279 تا 289 خلافت كرد. رك. ك: الظهیر الدین ابوالحسن علی بن زید البیهقی فرید خراسان، معارج نهج البلاغه، حققها و قدم لها محمد تقی دانش پژوه،الطبعه الاولی، مكتبه المرعشی النفی قم، 1409 ق. صص 20 -19.

    2. ن. ك: جوئل ل. كرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمه ی محمد سعید حنایی كاشانی، چاپ اول، مركز نشر دانشگاهی، 1375 ش. صص 82 -78.
    3. امام حسن (ع) در پاسخ برخی اعتراض كنندگان به صلحبا معاویه، فرمود:«و الله ما سلمت الامر الیه الا انی لم اجد انصارا و لو وجدت انصارا لقاتلته لیلی و نهاری حتی یحكم الله بینی و بینه.» (به خدا سوگند من حكومت را به معاویه وانگذاشتم مگر زمانی كه دیگر یاوری نیافتم و اگر یاورانی می یافتم شب و روزم را در نبرد با او سپری می كردم تا خداوند میان من و او حكم كند).ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، نشر المرتضی، مشهد، 1403 ق. ج 2، ص 291.
    4. شرح ابن ابی الحدید، ج 11، صص 44 -43.
    5. «ابوبكر محمد بن عباس خوارزمی» در گذشته به سال 383 هجری، نویسنده، ادیب و لغوی برجسته و كم نظیر شیعی است كه علامه است كه علامه عصر خود در علوم عربیت بوده است. به بیان «ثعالبی» او نابغه ی دهر و دریای ادب بوده است. مشهورترین اثر خوارزمی كه بر جای مانده است «رسائل» است كه حاوی نامه های اوست. ر. ك: ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعیل الثعالبی، یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر، شرح و تحقیق مفید محمد قمیحه، الطبعه الثانیه، دار الكتب العلمیه، بیروت، 1403 ق. ج 4، صص 227 -223، وفیات الاعیان، ج 4، صص 403 -400: شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، سیر اعلام النبلاء، اشرف علی تحقیق الكتاب و خرج احادیثه شعیب الارنووط، الطبعه الثامنه، موسسه الرساله، بیروت، 1412 ق، ج 16، ص 526، صلاح الدین خلیل بن ایبك الصفدی، الوفی بالوفیات، دار النشر فرانز شتاینر بقیسبادن، 1401 ق، ج 3، صص 196 -191، زكی مبارك، النشر الفنی فی القرن الرابع، الطبعه الثانیه، مكتبه السعاده، القاهره، ج 2، صص 276 -259، صادق آئینه وند، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، ترجمه و شرح نامه ی ابوبكر خوارزمی به شیعیان نیشابور، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1362 ش. صص 28 -17.
    6. ن. ك: بحار الانوار، ج 67، ص 239.
    7. زید بن علی بن الحسین (ع) زاهدی وارسته و عابدی به دوست پیوسته و فقیهی كامل بود. پس از امامان معصوم علیهم السلام در پرواپیشگی و خدا شناسی، سخاوت و شجاعت و عبادت و مجاهدت مانند نداشته است. وی در سال 66 یا 67 هجری در مدینه ی منوره چشم به جهان گشود و تحت تربیت پدر بزرگوارش، سید الساجدین ( ع) به همه ی كمالات دست یافت. «زید» را حلیف قرآن می خواندند و خود فرمود: «سیزده سال با قرآن خلوت كردم، خواندم و تدبر نمودم». فضایل او بیش از آن است كه به وصف در آید. «زید» سخت خواستار اصلاح امور امت پیامبر اكرم (ص) بود و می فرمود: «هر آینه دوست دارم كه مرا به آتش بسوزانند، سپس دوباره به آتش بسوزانند، اما خداوند امر این امت را اصلاح كند».

      «زید» در سال 121 هجری قیامی شكوهمند و حق طلبانه در كوفه سامان داد، اما در نبرد با «یوسف بن عمر ثقفی» یاران او بگریختند و زید با جماعتی اندك ایستادگی كرد و سخت جنگید و در اثر تیری كه به پیشانی اش اصابت كرده بود، در سال 122 هجری به شهادت رسید. او را در جوی آبی دفن كردند و بر آن آب جاری نمودند، ولی حجامتگری كه تیر از پیشانی او در آورده بود و به هنگام دفن وی حضور داشت، پیمان شكست و محل دفن او را به»«یوسف بن عمر ثقفی» خبر داد. جنازه زید را از قبر در آوردند و سرش را نزد «هشام ابن عبدالملك» فرستادند و بدن او را بر دار كشیدند. امام باقر (ع) از پدرانش از پیامبر اكرم (ص) روایت كرده است كه به حضرت حسین (ع) فرمود: «ای حسین، از صلب تو مردی بیرون آید كه او را زید گویند، وی و یارانش روز قیامت گام بر گردن مردمان نهند و با صورت و دستی نورانی بی حساب وارد بهشت شوند». و امام صادق (ع) فرموده است: «خداوند عموی من زید را رحمت كناد، هرگاه پیروز می شد و به قرار وفا می كرد. هر آینه عموی من زید مردم را به رضا از آل محمد می خواند و آن رضا منم». همچنین امام صادق (ع) روزی او را یاد كرد و فرمود: «خداوند عمویم زید را رحمت كناد. به خدا، سیدی بزرگوار بود. سوگند. به خدا، برای ما در دنیا و آخرت كسی مانند او پیدا نشود». ر. ك: ابوالحسن احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، حققه و قدم له سهیل زكار، ریا9 زركلی، الطبعه الاولی، دار الفكر، بیروت، 1417 ق. ج 3، صص 451 -427: احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن واضح الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت، ج 2، صص 326 -325، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، تارخی الرسل و الملوك (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعه الرابعه، دار المعارف، القاهره، 1979 م. ج 7، صص 191 -180، ابومحمد احمد بن اعثم الكوفی، الفتوح، دارالندوه الحدیده، بیروت، ج 8، صص 126 -108، مروج الذهب، ج 3 صص 207 -206،ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الاشراف، عنی بتصحیحه و مراجعته عبدالله اسماعیل الصاوی، دار الصاوی، القاهره، ص 279،ابوالفرج علی بن الحسین بن محمد الاصفهانی، مقاتل الطاببین، شرح و تحقیق السید احمد صقر،الطبعه الثانیه، موسسه الاعلمی للمطوبعات، بیروت، 1408 ق. صص 144 -124، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق)، عیون اخبار الرضا، انتشارات جهان، ج 1، صص 253 -248، ابوالقاسم علی بن محمد الخزاز، كفایه الاثر فی النص علی ائمه الاثنی عشر، تحقیق عبداللطیف الحسینی الكوه كمری، انتشارات بیدار، قم، 1401 ق. صص 307 -300، العقد الفرید، ج 3، ص 447:الكامل فی التاریخ، ج 5، صص 236 -229، شرح ابن ابی الحدید، ج 3، صص 287 -285، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب النویری، نهایه الارب فی فنون الادب، الطبعه الاولی، دار الكتب المصریه، القاهره، 1405 -1341 ق. ج 24، صص 407 -401، جمال الدین احمد بن علی الحسینی المعروف بابن عنبه، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، اشرف علی مراجعه و مقابله الاصول لجنه احیاء التراث، دار مكتبه الحیاه بیروت، صص 289 -286، تقی الدین ابوالعباس احمد بن علی المقریزی، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الاثار المعروف بالخطط المقریزیه، مكتبه الثقافه الدینیه، القاهره، ج 2، صص 440 -436، حسین كریمان، سیره و قیام زید بن علی (ع)، جاپ اول، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364 ش. صص 317 -260 و 76 -9.

    8. گی لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه ی محمود عرفان، چاپ دوم، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364 ش. ص 81.
    9. محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) مشهور به «صریح» و «خلص» قریش بود، زیرا در میان مادران او تا به قریش كنیزی نبود و او را از جهت كثرت زهد و عبادت «نفس زكیه» لقب دادند. او و برادرش ابراهیم در ایام بنی عباس مخفی می زیستند و خود را برای قیام بر ضد عباسیان آماده می ساختند. محمد در سال 145 هجری خروج كرد و به اتفاق دویست و پنجاه نفر در ماه رجب داخل مدینه شد و صدا به تكبیر بلند كردند و رو به زندان منصور آوردند و در زندان را شكستند و محبوسین را بیرون كردند و «ریاح بن عثمان» زندانبان منصور را بگرفتند و حبس كردند. آنگاه محمد بر فراز منبر شد و خطبه بخواند و مقداری از مثالب و مطاعن و خبث سیرت منصور را تذكر داد. مردمان از «مالك بن انس» استفتا كردند كه با آنكه بیعت منصور در گردن ما است، می توانیم با محمد بیعت كنیم؟ «مالك» فتوا داد: «آری، چون بیعت شما با منصور از روی كراهت بوده است». پس مردم به بیعت محمد شتاب كردند و او بر مدینه و مكه و یمن استیلا یافت. چون ابوجعفر منصور از ماجرا آگاه شد، امان نامه ای برای محمد فرستاد و از او خواست تا از در صلح درآید. محمد جوابی كوبنده بدو نوشت و امانش را رد كرد. منصور «عیسی بن موسی برادرزاده و ولیعهد خود را به همراه چهار هزار سوار و دو هزار پیاده به دفع محمد فرستاد «عیسی» مدینه را محاصره كرد. هنگام محاصره ی مدینه محمد اسامی كسانی را كه با او بیعت كرده بودند، بسوزاند. آنگاه گفت: «اكنون مرگ بر من گواراست» و اگر این كار نكرده بود، بی گمان مردم در بلایی عظیم گرفتار می شدند. «عیسی» بر بالای كوه «سلع» با ندای بلند برای محمد امان فرستاد. ولی محمد گفت: «شما را وفایی نیست و مردن به عزت، به از زندگی به ذلت». در این وقت لشكر محمد از گرد او پراكنده شده بودند و از صد هزار نفر كه با او بیعت كرده بودند، سیصد و شانزده نفر با او بودند. محمد و یارانش غسل كردند و حنوط بر خود پاشیدند و ستوران خود را پی نمودند و حمله كردند و سه بار لشكر بنی عباس را شكست دادند.بالاخره لشكر عیسی همه ی توان خود را به كار گرفتند و یكباره حمله كردند و در نبردی سخت همه ی آنان را به شهادت رساندند و سر محمد را به نزد منصور فرستادند. منصور فرمان داد تا سر محمد را در كوفه نصب كنند و در شهرها بگردانند. مقتل او در اواسط ماه رمضان سال 145 هجری واقع شد و در دوران قیام او تا وقت شهادتش دو ماه و هفده روز بود و سن مباركش در زمان شهادت به چهل و پنج رسیده بود. «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبین» شماری از بزرگان فقها و علما را نام برده است كه همراه محمد خروج كردند و این بیانگر جایگا قیام اوست. ر. ك: ابوعمر و خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی العصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، راجعه و ضبطه و وثقه و وضع حواشیه و فهرسه مصطفی نجیب فواز، حكمت كشلی فواز، الطبعه الاولی، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1415ق. ص 276، انساب الاشراف، ج 3، صص 339 -319، تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 376 -374، تاریخ الطبری، ج 7، صص 609 -552، مروج الذهب، ج 3، صص 296 -294:التنبیه و الاشراف 7 ص 295: مقاتل الطالبیین، صص 262 -206: الكامل فی التاریخ، ج 5، صص 555 -529، شرح ابن ابی الحدید، ج 3، صص 308 -307، تاریخ الذهبی، ج 9، صص 31 -22، ابوالفداء اسماعیل ابن عمر بن كثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، الطبعه الاولی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق. ج 10، صص 93 - 89، عمده الطالب، صص 126 -124، شیخ عباس قمی، متهی الامال، انتشارات جاویدان، تهران، ج 1، صص 335 -333، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، صص 83 -81.
    10. ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) مشهور به «قتیل باخمرا» برادر «نفس زكیه» است كهدر غره ماه شوال و به قولی رمضان سال 145 هجری به منظور براندازی عباسیان در بصره خروج كرد و جماعتی بسیار از مردم فارس و اهواز و جز آن و جمعی كثیر از زیدیه و معتزله ی بغداد و غیر ایشان با او بیعت كردند و از طالبیین «عیسی بن زید بن علی بن الحسین (ع)» نیز همراه او بود. مردم با میل و رغبت با او بیعت كردند و او بر بصره و توابع آن مسلط شد. خبر قیام ابراهیم پایه های حكومت منصور را به لرزه در آورد و جهان در پیش چشم او تاریك گردید. منصور «عیسی بن موسی» و «سعید ابن مسلم» را با لشكری بسیار به جنگ ابراهیم روانه كرد و در این هنگام ابراهیم از بصره به سوی كوفه حركت كرده بود زیرا جماعتی از اهل كوفه در بصره به خدمت او رسیدند و اعلام كردند كه در كوفه صد هزار تن انتظار مقدم او را دارند. دو سپاه در سرزمین «باخمرا» از اراضی «طف» در شانزده فرسنگی كوفه با یكدیگر رو به رو شدند و بر سپاه منصور شكستی سخت وارد شد. ولی ناگهان تیری كه معلوم نبود از دست چه كسی و از كدام صف رها شد بر گودی گلوی ابراهیم فرود آمد و او از اسب بر زمین افتاد. سپاهیان فراری عباسی بازگشتند و تنوز جنگ افروخته گشت تا زمانی كه لشكر منصور پیروز شد و یاران ابراهیم یا كشته شدند و یا گریختند. آنگاه سر ابراهیم را بریدند و برای منصور فرستادند. شهادت ابراهیم در ذی حجه ی سال 145 هجری واقع شد و سن مباركش به هنگام شهادت به چهل و هشت رسیده بود. ابراهیم دارای پنجه و بازویی نیرومند بود و در فنون علم و ادب صاحب مقامی معلوم بود و چون قیام كرد جماعتی بسیار از عالمان و فقیهان و محدثان با او بیعت كردند و مردم را به یاری وی تحریض نمودند. رك. ك: تاریخ خلیفه بن خیاط، صص 277 -276، انساب الاشراف، ج 351 -341 و 3، تاریخ الیعقوبی، ج 2، صص 379 -376، تاریخ الطبری، ج 7، صص 649 -622، مروج الذهب، ج 3، صص 298 -296،التنبیه و الاشراف، ص 295، مقاتل الطابیین، صص 331 -272، الكامل فی التاریخ، ج 5، صص 571 -560، شرح ابن ابی الحدید، ج 3، صص 312 -308، تاریخ الذهبی، ج 9، صص 44 -36، البدایه و النهایه، ج 10، صص 102 -93، عمده الطالب، صص 131 -129، منتهی الامال، ج 1، صص 340 -336، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، صص 85 -83.
    11. ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) در قیام 169 هجری علویان بر ضد عباسیان مشهور به قیام «فخ» شركت داشت و پس از شكست قیام، با غلام خود «راشد» از دست عباسیان گریخت و خود را به مكه رسانید و از آنجا همراه كاروان حاجیان به مصر رفت و از آنجا نیز به اقصای افریقیه گریخت و به شهر ولیله فرود آمد. «اسحاق بن محمد»، امیر ولیلی «ادریس» را به گرمی پذیرفت و از اطاعت عباسیان بیرون رفت و از قبیله ی خویش و بسیاری قبایل دیگر برای او بیعت گرفت. با پیوستن قبایل بربر به ادریس قدرت و شوكت وی در آنجا افزون شد و او نخستین دول شیعی را در مغرب بنیان گذاشت. «هارون الرشید» از این امر سخت در هراس شد و «سلیمان بن جریر» ملقب به «شماخ» را برای كشتن او فرستاد. «شماخ» كه خود را از پیروان ادریس وانمود كرده بود، در فرصتی مناسب او را مسموم كرد. ولی اولیای خلافت او، پس از ادریس فرزند چهار ماهه ی در شكم مادرش را به عنوان خلیفه برگزیدند و نام ادریس بر او نهادند. ادریس بن عبدالله را در شمار اصحاب امام صادق (ع) شمرده اند. ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، صص 356 -355، تاریخ الطبری، ج 8، صص 200 -198، مقاتل الطالبیین، صص 409 -406، الكامل فی التاریخ، ج 6، صص 94 -93، تاریخ الذهبی، ج 10، صص 37 -36، ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاكبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شماده و سهیل زكار، الطبعه الثانیه، دار الفكر، بیروت، 1408 ق. ج 1، (مقدمه) صص 34 -31، ج 3، ص 271، عمده الطالب، صص 184 -183، محمد بن علی الغروی الحائری الاردبیلی، جامع الرواه، دار الاضواء، بیروت، 1403 ق. ج 1، ص 76، عبدالله بن محمد بن حسن المامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، المطبعه المرتضویه، النجف، 1352 ق. ج 1، ص 105، منتهی الامال، ج 1، صص 313 -312، السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، دار الزهراء، بیروت، 1403 ق. ج 3، ص 11، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، ص 85، دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، كامران فانی، بهاء الدین خرمشاهی، چاپ اول، نشر شهید سعید محبی، 1376 -1371 ش. ج 2، ص 40.
    12. «فخ» ناحیه ای است نزدیك مكه به مسافت شش میل كه حسین بن علی بن حسن ابن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) مشهور به «شهید فخ» یا «صاحب فخ 2 در ذی قعده سال 169 هجری در پی قیام خود از مدینه بر ضد عباسیان در این محل با سپاه عباسی رو به رو شد و پس از نبردی سخت و قهرمانانه با یاران فداكار و با ایمانش به شهادت رسیدند و سه روز اجساد مطهرشان بر روی زمین باقی ماند و كسی آنها را دفن نكرد تا درندگان و مرغان گوشتخوار از بدنشان بخوردند. امام كاظم (ع) پس از شهادت حسین بن علی صاحب فخ در قداست و كرامت و عظمت او فرمود: «مضی و الله مسلما صالحا صواما آمرا بالمعروف ناهیا عن المنكر، ما كان فی اهل بیته مثله.» (به خدا سوگند كه او به شهادت رسید در حالی كه مسلمانی صالح و روزه دار و امر كننده ی به معروف و نهی كننده از منكر بود و همانند او در خاندانش یافت نمی شد). و امام جواد (ع) درباره مصیبت حادثه ی فخ فرمود: «لم یكن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخ.» (پس از واقعه ی كربلا برای ما قتلگاهی بزرگتر از حادیه ی فخ نبود). «دعبل خزاعی» شاعر متهد و بلند آوازه ی شیعه در یكی از ابیات «تائیه ی» مشهورش به «فخ» و «صاحب فخ» اشاره كرده و چنین سروده است:


      قبور بكوفان و اخری بطیبه
      و اخری بفخ نالها صلواتی


      قبرهایی در كوفه و قبرهایی هم در مدینه و تعدادی از قبرهای اهل بیت- كه درود من بر آنان باد- در سرزمین فخ است.

      ر. ك: انساب الاشراف ج 3، صص 358 -355، تاریخ الطبری، ج 8، صص 203 -192، مروج الذهب، ج 3، صص 327 -326، مقاتل الطالبیین، صص 385 -364، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت الحموی، معجم البلدان، دار بیروت للطباعه و النشر، بیروت، 1408 ق. ج 4 صص 238 -237، الكامل فی التاریخ، ج 6، صص 94 -90، تاریخ الذهبی، ج 10، صص 38 -34، تاریخ ابن خلدون، ج 3، صص 271 -269، بحار الانوار، ج 48، ص 165، تنقیح المقال، ج 1، ص 337، السید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، دار التعارف، بیروت، ج 6، صص 101 -97، دیوان دعبل بن علی الخزاعی، جمعه و قدم له و حققه عبدالصاحب عمران الدجیلی، الطبعه الثانیه، دار الكتاب اللبنانی، بیروت، 1972 م. 135.

    13. عیسی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) از جمله طالبیین است كه در قیام نفس زكیه و قتیل باخمرا شركت داشت و پس از آن آواره شد و در آوارگی در روزگار حكومت مهدی عباسی جان سپرد. ر. ك: تاریخ الطبری، ج 7، صص 604 و 560، ج 8، صص 155 و 107 -106، مقاتل الطالبیین، صص 361 -342، تنقیح المقال، ج 2، ص 360.
    14. یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) از برجسته ترین شخصیتهای بنی الحسن و مشهور به «صاحب دیلم» است. یحیی عالمی وارسته و سالكی به دوست پیوسته و مبارزی عدالت پیشه بود و او را محدثی امین از اصحاب امام صادق (ع) شمرده اند. امام صادق (ع) به منظور آنكه وصی واقعی پس از او تحت تعقیب قرار نگیرد چند تن را وصی خود قرار داد و از جمله ی آنها یحیی بن عبدالله بود. همچنین امام صادق (ع) در هنگام رحلت خود وصیت نمود ه سرپرستی فرزندان صغیر و اموالش به عهده ی یحیی و همسرش- مادر بزرگوار موسی بن جعفر ( ع)- باشد. سحیی و علویان و شیعیان بر این امید بودند كه با قیامی انتقام خون حسین بن علی رهبر قیام فخ و دیگر شهدای طالبیین را بگیرند. از این رو به بلاد دیلم گریخت و در آنجا مردم را به قیام فراخواند و جماعتی بسیار با او بیعت كردند و كار او بالا گرفت و هارون الرشید سخت در هراس شد و در بابر او راه مدارا پیش گرفت و پس از تعهدات بسیار و محكم خلافت عهد و پیمان عمل كرد و او را به زندان انداخت و به شكنجه به شهادت رساند. یحیی را جلالت بسیار و فضایل بیشمار و صاحب كرامات بود. طبری شهادت او را در سال 176 هجری ذكر كرده است. علی بن ابراهیم علوی در سوك او اشعاری سروده كه از آن جمله:


      یا بقعه مات بها سید
      ما مثله فی الارض من سید


      ماتالهدی من بعده و الندی
      و سمی الموت به معتدی


      ای گنبدی كه در زیر آن سید و بزرگواری به خاك رفته است، كسی كه در بزرگی و بزرگواری همانند نداشت.

      هدایت، با مرگ او بمرد و بدین سبب، مرگ، متجاوز نام گرفت.

      ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، ص 353، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 408، تاریخ الطبری، ج 8، صص 251 -242، مروج الذهب، ج 3، ص 342: مقاتل الطابیین، صص 406 -388، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الكشی)، صححه و علق علیه و قدم له حسن المصطفوی، انتشارات داشنگاه مشهد، 1348 ش. ص 298، تاریخ بغداد، ج 14، صص 112 -110، الكامل فی التاریخ، ج 6، صص 126 -125، تاریخ فخری، صص 267 -265، تقی الدین الحسن بن علی بن داود الحلی، كتاب الرجال، حققه و قدم له السید محمد صادق آل بحر العلوم، المطبعه الحیدریه، النجف، 1392 ق. ص 203، نهایه الارب، ج 22، صص 128 -127، تاریخ الذهبی، ج 11، ص 12، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 274، عمده الطالب، صص 179 -176، جامع الرواه، ج 2، ص 332، تنقیح المقال، ج 3، صص 319 -318، منتهی الامال، ج 1، صص 312 -310.

    15. محمد بن زید حسنی مشهور به داعی صغیر از امرای سلسله علویان طبرستان است كه پس از برادر خود حسن بن زید مشهور به داعی كبیر قدرت را به دست گرفت و مدت شانزده سال حكومت كرد و بالاخره در سال 287 هجری در نبرد با سپاه اسماعیل بن احمد سامانی به فرماندهی محمد بن هارون كشته شد و سر او را از تن جدا كردند و به بخارا فرستادند و بدن بی سر او را در گرگان به خاك سپردند. پس از مرگ محمد بن زید به مدت 13 سال طبرستان تحت سیطره ی سامانیان باقی ماند. ر. ك: تاریخ الطبری، ج 10، صص 82 -81، الكامل فی التاریخ، ج 7، صص 505 -504، زین الدین عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی، تاریخ ابن الوردی، الطبعه الثانیه، المطبعه الحیدریه، النجف 1389 ق. ج 1، صص 339 -338، تاریخ ابن خلدون، ج 4، صص 32 -31، میر سید ظهیر الدین بن سید نصیر الدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به كوشش محمد حسین تسبیحی، چاپ سوم، انتشارات شرق، 1368 ش. صص 142 -138.
    16. حسن بن قاسم حسنی مشهور به داعی صغیر آخرین امیر سلسله علویان طبرستان است كه پس از ناصر كبیر حكومت را به دست گرفت و با سیرتی نیكو به اداره ی امور پرداخت. اهل طبرستان در هیچ عهدی چنین راحت ندیده بودند و در عهد او عدل و نصاف بر سادات فزون گشت. وی در سال 316 هجری در جنگ با اسفاربن شیرویه كشته شد. ر. ك: الكامل فی التاریخ، ج 8، صص 190 -189، تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 558، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص 153 -149.
    17. «ابوساج» یكی از عاملان و كارگزارن حكومت عباسی كه مامور سركوبی قیام محمد بن یوسف علوی در مكه شد و پس از آن علویان را از آن شهر با شیوه ای موهن و مصیبت بار به سامرا آورد. ر. ك: ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، ص 92.
    18. «ابن عمر بن علی» احتمالا محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب (ع) باشد كه مادرش خدیجه دختر امام سجاد (ع) بود. ر. ك: الطبقات الكبری، ج 5، ص 329، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، ص 94.
    19. قتیبه بن مسلم باهلی (96 -49 هجری) از رجال و فاتحان دوره ی مروانی است كه به سال 85 هجری در زمان عبدالملك مروان از طرف حجاج بن یوسف ثقفی به جای یزید بن مهلب حاكم خراسان شد. در زمان ولید بن عبدالملك از خراسان شد. در زمان ولید بن عبدالملك از خراسان به تركستان رفت و اسكندریه را با جنگ تصرف كرد و سپس بخارا، سمرقند، سغد، چاچ، فرغانه، خوارزم و دیگر ولایات آن سامان را متصرف شد و ویرانی و ستم و كشتار بسیار كرد. سپس به خراسان بازگشت و مرو را در دارالملك ساخت. در زمان سلیمان بن عبدالملك با قو كاشغر به جزیه صلح كرد و بر سلیمان عاصی شد. لشكر بر او خروج كرد و وكیع بن ابی شوریر تمیمی را امیر خود نمود. وكیع با قتیبه جنگید و كشته شد. سلیمان در عراق و خراسان و تركستان با قتیبه جنگ كرد. قتیبه در تركستان فتحها نمود و خواسته ی بسیار گرد آورد، ولی در فتنه ای كه لشكریان به پا كرده بودند كشته شد. ر. ك: تاریخ الطبری، ج 6، صص 522 -506 و 504 -500 و 485 -483 و 481 -472 و 464 -454 و 445 و 440 -439 و 437 -436 و 433 -428 و 426 -424، الكامل فی التاریخ، ج 5، صص 20 -12 و 8 -5، وفیات الاعیان، ج 4، صص 91 -86، سیر اعلام النبلاء، ج 4، صص 411 -410، خیرالدین الزركلی، الاعلام، قاموس تراجم الاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، الطبعه الثامنه، دار العلم للملایین، بیروت، 1989 م. ج 5، صص 190 -189، محمد معین، فرهنگ فارسی، چاپ چهارم، انتشارات امیركبیر، 1360 ش. ج 6، صص 1441 -1440.
    20. «حسین بن اسماعیل مصعبی» پسر عمویمحمد بن عبدالله طاهر كه چون یحیی بن عمر در عصر متوكل و مستعین خروج كرد، محمد بن عبدالله بن طاهر او را به دفع یحیی فرستاد. ولی بیشتر لشكریان او كه از بغداد آمده بودند باطنا مایل به جنگ با یحیی نبودند. حسین بن اسماعیل مصعبی به دنبال ماموریت خود به كوفه آمد و چند روزی در آنجا ماند، آنگاه به قصد جنگ با یحیی حركت كرد تا بدو رسید. بعضی گفته اند او با نیروی كمكی ای كه به یاری یحیی شتافته بود، تبانی كرده بود تا پس از شروع جنگ فرار كنند. وی پس از شهادت یحیی سر او را به كوفه آورد و با یاران یحیی به نهایت شقاوت و قساوت رفتار كرد و اسیران را با وضعی رقت بار وارد كوفه كرد.ر. ك: ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، ص 95.
    21. یحیی بن عمر بن حسین بن زید بن علی بن الحسین (ع) در زمان متوكل عباسی در خراسان خروج كرد و عبدالله بن طاهر حاكم خراسان او را در خانه ی یحیی بن خاقان زندانی كرد و مدتی در زندان بود تا اینكه آزاد شد و به بغداد رفت و مدتی در آنجا به سر برد. سپس به كوفه رفت و مردم را به رضا (آن كه مورد پنسد است) از خاندان محمد (ص) دعوت كرد و در رفتار خود با مردم از روی عدالت و حسن سیره رفتار می كرد و همچنان بود كه تا زمانی كه به شهادت رسید. یحیی انسانی پارسا، شجاع و جنگجو و نیرومند بود. وقتی تصمیم به قیام گرفت ابتدا به زیارت قبر حسین (ع) رفت و تصمیم خود را برای حاضران در آنجا آشكار كرد كه جمعی از آنان دعوتش را پذیرفتند و اطراف او را گرفتند. سپس از آنجا به «شاهی» جایی نزدیك قادسیه رفت و تا شب در آنجا ماند و شب هنگام به سوی كوفه حركت كرد و وارد كوفه شد. همراهانش فریاد كردند: «ای مردم داعی حق را پاسخ دهید و دعوت او را بپذیرید.» جمعی بسیار همراهش شدند و با او بیعت كردند و او قیام خود را سامان داد.

      سرانجام محمد بن عبدالله بن طاهر والی بغداد، حسین بن اسماعیل را با لشكری برای سركوب او فرستاد و در پی خیانت و فرار لشكریان، یحیی در حین جنگ با وی به شهادت رسید. آنگاه سر یحیی بن عمر را بریدند و برای محمد بن عبدالله بن طاهر فرستادند و او نیز سر را برای مستعین فرستاد و او سر یحیی را در سامرا بر باب العامه آویخت. مردم كوفهاز شدت علاق به یحیی، شهادت او را باور نمی كردند و كودكان كوفه در كوچه ها فریاد می زدند: «ما قتل و ما فر ولكن دخل البر» (یحیی نه كشته شده و نه گریخته، بلكه سر به بیابان نهاده است). در میان مردمی كه به یاریی یحیی برخاسته بودند، شماری از عالمان و فقیهان و بزرگان و پارسایان را ذكر كرده اند. گفته اند كه شعرا درباره ی هیچ یك زا مقتولین حكومت بنی عباس، به اندازه ی یحیی رثا نگفته اند. ر. ك: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 497، تاریخ الطبری، ج 9، صص 271 -266، مروج الذهب، ج 4، صص 66 -63، مقاتل الطالبیین، صص 521 -506، الكامل فی التاریخ، ج 7، صص 130 -126، تاریخ فخری، صص 333 -332، تاریخ الذهبی 7 ج 17، ص 28، تاریخابن خلدون، ج 3، صص 357 -356، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، صص 97 -95.

    22. مراحم بن خاقان ارطوج از سرداران مستعین عباسی است كه بنا به دستور او مامور فروخواباندن شورش كوفه به رهبری حسین بن محمد بن حمزه بن عبدالله بن حسین بن علی ابن الحسین (ع) شد كه پس از یحیی بن عمر قیام كرده بود. مزاحم بن خاقان از قریه ی شاهی عازم كوفه شد و كوفه با را به محاصره در آورد و آن را سنگباران كرد و بخشهایی از آن را به آتش كشید. وی پس از غلبه بر كوفه تمام علویان و هاشمیان را به بند كشید و جمعی از زنان عوی را بر بام مسجد برد و برای فروش آنان بانگ برآورد. ر. ك: تاریخ الطبری، ج 9، صص 329 -328، مقاتل الطالبیین، ص 521.
    23. ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، صص 56 -53.
    24. «معلی بن خنیس بزاز كوفی» از اصحاب خاص امام صادق (ع) و از اولیای خدا و مورد علاق ی آن حضرت بوده است. او از راویان موثق و از وكیلان امام (ع) و قیم بر نفقات عیال آن حضرت بوده است. شیخ طوسی (ره) در كتاب غیبت او را ستوده و از ممدوحین برشمرده و گفته است كه داود بن علی بن سبب موالات او نسبت به امام صادق (ع) او را شهید كرد. از «ابوبصیر» روایت شده است كه چون «داود بن علی» چنین جنایتی كرد و «معلی بن خنیس» را بكشت و بر دار كشید، این امر بر امام صادق (ع) گران آمد و بر او سخت گرفت و او را فرمود: «چرا مولا و قیم مرا در اموال و عیالم كشتی؟ به خدا سوگند كه او نزد خداوند از تو بهتر و با آبروتر بود» و نیز فرمود: «آگاه باش، به خدا سوگند كه او داخل بهشت است». ر. ك: ابوالعباس احمد بن علی بن العباس النجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المعروف برجال النجاشی، متكتبه الداوری، قم 1397 ق. ص 296، ابوجعفر محمد بنالحسن الطوسی، الغیبه، الطبعه الثانیه، مكتبه بصیرتی، قم، 1408 ق. ص 210، رجال الكشی، صص 382 -380، جامع الرواه، ج 2، صص 250 -247، منتهی الامال، ج 2، صص 203 -202، معجم رجال الحدیث، ج 18، صص 247 -237.
    25. داود بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب (133 -81 هجری) عموی سفاح عباسی و از امرای ایشان بود. وی نخستین كسی بود كه از طرف بنی عباس والی مدینه شد. او قاتل «معلی بن خنیس» بود كه در غیاب امام صادق (ع) او را بكشت و به نفرین امام (ع) گرفتار شد و همان شب مرد. بنابر برخی اقوال امام صادق (ع) او را بكشت و به نفرین امام (ع) گرفتار شد و همان شب مرد. بنابر برخی اقوال امام صادق (ع) در مكه بود كه چنین حادثه ای روی داد و چون آن حضرت بازگشت «داود بن علی» را مواخذه كرد و او اظهار داشت كه من او رانكشتم بلكه «سیرافی» او را بكشت-و سیرافی رئیس انتظامات او بود. حضرت «سیرافی» را به قصاص قتل «معلی» بكشت. ر. ك: مختصر تاریخ دمشق، ج 8، صص 152 -149، سیر اعلام النبلاء، ج 5، صص 445 -444، منتهی الامال، ج 2، ص 202.
    26. «ابوتراب مروزی»: شخصیتی ناشناخته است.
    27. «محمد بن عمر واقدی» از مورخان قرن دوم و از عالمان برجسته در مغازی و فتوحات است. «ابن سعد» كاتب وی درباره ی او اظهار داشته كه اوعالم به مغازی، سیر، فتوح و خبیر در حدیث و احكام و اخبار بوده است. «ابن ندیم» او را شیعه دانسته و نوشته است كه وی تقیه می كرده است، ولی هیچ دلیلی بر این امر وجود ندارد و مواضع او بر خلاف این است. «واقدی» در دستگاه خلافت عباسی به امر قضاوت اشتغال داشت و سخت مورد حمایت عباسیان بود. مامون عباسی نسبت به وی عنایتی بی اندازده داشت و او را وصی مامون شمرده اند. «واقدی» در سال 207 هجری درگذشت. ر. ك: الطبقات الكبری، ج 5 صص 433 -425، محمد بن اسحاق الندیم، الفهرست، طبع تجدد، تهران، 1393 ق. ص 111، تاریخ بغداد، ج 3، صص 20 -3، وفیات الاعیان، ج 4، صص 351 -348، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبی،میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد الجباوی، دار الفكر، بیروت، ج 3، صص 666 -662.
    28. وهب بن منبه تمیمی (110 -34 یا 114 هجری) از تابعین ایرانی تبار است كه كسری آنان را به یمن گسیل داشت و مادرش حمیری بود. وی ابتدا قدری مذهب بود و سپس از آن اعراض كرد. زادگاه او صنعا بود و عمر بن عبدالعزیز منصب قضای صنعا را به او سپرد و در همانجا نیز درگذشت. اخبار و گزارشهایی فراوان از كتابهای كهن را بازگو كرده و اطلاعاتی وسیع به اساطیر و افسانه های پیشینیان و اسرائیلیات داشت و همینها را وارد تاریخ اسلام كرده است. ر. ك: الطبقات الكبری، ج 5، ص 543، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری، المعارف، حققه و قدم ل ثروع عكشه، الطبعه الاولی، وزراه الثقافه و الارشاد القومی، مطبعه دار الكتب، القاهره، 1379 ق. ص 459: حلیه الاولیاء، ج 4، صص 81 -23، وفیات الاعیان، ج 6، صص 36 -35، میزان الاعتدال،ج 4، صص 353 -352.
    29. «كلبی» در تاریخ و انساب نام دو تن، «محمد بن سائب» و «هشام بن محمد» است كه دومی فرزند اولی است. با توجهبه اینكه «هشام بن محمد» را «ابن كلبی» نیز گویند، باید منظور ابوبكر خوارزمی از ذكر «كلبی» به طور مطلق همان پدر یعنی «محمد بن سائب باشد. ابونضر محمد بن سائب بن بشر كلبی كوفی از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و نسب شناس و صاحب تفسیر بوده است. گفته اند كه وی نسب قر یش را از ابوصالح از عقیل بن ابی طالب فراگرفت. «ابن قتیبه» آورده است كه «بشر» و پسرانش «سائب» و «عبید» و «عبدالرحمن» در جنگ جمل و صفین با امام علی (ع) بودند و «سائب» همراه «مصعب بن زبیر» كشته شد و «محمد بن سائب كلبی» در «جماجم» با «ابن اشعث» حضور داشت و در سال 146 هجری در كوفه درگذشت. ر. ك: المعارف، صص 536 -535 الفرهست، صص 108 -107، وفیات الاعیان، ج 4، صص 311 -309، الكنی و الالقاب، ج 3، صص 103 -101، معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 107، ادبیات انقلاب در شیعه، ص 154.
    30. ابوالمثنی ولید بن حصین معروف به شرقی و ملقب به قطامی از نسابان و روایان اخبار و انساب و دیوانهای عرب است. ابوجعفر منصور عباسی او را از كوفه به بغداد فراخواند تا به فرزندش مهدی ادبیات بیاموزد. او را فردی دروغگو خوانده اند و منقولاتش را بی اعتبار دانسته اند. وی حدود سال 155 هجری درگذشته است. ر. ك: الفهرست، ص 102، تاریخ بغداد، ج 9، صص 279 -278، لسان المیزان، ج 3، صص 174 -172.
    31. ابوعبدالحرمن هیثم بن عدی (207 -114 هجری) از عالمان به اشعار و اخبار و انساب است كه از مجالسان منصور و مهدی و هادی و رشید عباسی بوده است. گفته اند كه آرای خوارج را داشته است. كتنابهایی بسیار در تاریخ و انساب به وی منسوب است ولیاز نظر علمای حدیث و اخبار، منقولات او اعتباری ندارد و از جاعلان بوده است. ر. ك: المعارف، ص 539 -537 و 533 و 384، الفهرست، صص 113 -112، تاریخ بغداد، ج 14. صص 54 -50، وفیات الاعیان، ج 6، صص 114 -106، لسان المیزان، ج 6، صص 253 -251.
    32. «داب بن كنانی» از عالمان به انساب و اخبار عرب و ازشاعران عصر خود بوده است. ر. ك: الفهرست، ص 103.
    33. «عبدالله بن عمار برقی»: شخصیتی ناشناخته است.
    34. «كمیت بن زید اسدی» برجسته ترین شاعر سیاسی شیعه است. وی در سال 60 هجری در كوفه دیده به جهان گشود. از كودكی شعر می گفت ولی هرگز آن را وسیله ی كسب معاش نكرد، بلكه در مسجد كوفه مكتب داری و تعلیم اطفال ر پیشه ساخت. «كمیت» جامع فضایل و علوم و كمالاتی بود كه در كمتر كسی گرد آمده است. او حافظ قرآن، فقیه شیعه، متكلمی برجسته، نسب شناسی مسلط، تیراندازی ماهر، سواركاری چابك و شاعری بی نظیر بود. گفته اند بیش از پنج هزار بیت شعر سروده بود و «ابوعكرمه ضبی» درباره ی شعر «كمیت» گفته است: «اگر شعر كمیت نبود، زبان عرب ترجمان نمی یافت و بیان به ابهام می رفت.»

      او در دینداری استوار و شیعه ای راستین و در دفاع از تشیع شهره بود و در تاختن به بنی مروان صریح و شجاع بود، حتی از كسانی كه به نحوی خاندان اموی را یاری می كردند عطایی نمی پذیرفت. «كمیت» با عزت نفس و اخلاص و اعتقاد كامل به آیینی كه پذیرفته بود زندگی و مبارزه كرد. عشق و دلبستگی او به «اهل بیت» بارها او را تا مرز شهادت كشاند. پس از سرودن قصیده ای در رثای «زید بن علی بن الحسین» و «یحیی بن زید»- پرچمداران دو قیام عدالتخواهانه- دستگیر و راهی زندان شد ولی پس از چندی از زندان گریخت.

      «كمیت» ب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام در ارتباط بود و برخی اشعار خود را در محضر آنان قرائت می كرد و آن پیشوایان حق و عدل در حقش دعا می كردند. وی در سال 126 هجری بر سر عشق و اعتقاد خود به شهادت رسید و هنگام مرگ در حالی كه جان می سپرد چشم گشود و سه بار گفت: «اللهم آل محمد!» و آنگاه جان به جان افرین تسلیم كرد. ر. ك: ابومحمد عبدالله بنمسلم بن قتیبه الدینوری،الشعر و الشعراء، حققه و ضبط نصه مفید قمیحه، راجعه و ضبط نصه نعیم زر زور، الطبعه الثانیه، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1405 ق. صص 387 -385، ابوالفرج علی بن الحسین بن محمد الاصفهانی، الاغانی، شرحه و كتب هوامشه عبد علی مهنا و سمیر جابر، الطبعه الاولی، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1407 ق. ج 17، صص 44 -3، عبدالقادر بن عمر البغدادی، خزانه الادب و لب لباب لسان العرب، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، الطبعه الاولی، مكتبه الخانجی، القاهره، 1406 ق. ج 1، صص 147 -144، شوقی ضیف 7 تاریخ الادب العربی، ج 2، العصر الاسلامی، الطبعه الثانیه عشره، دار المعارف، القاهره، صص 329 -323، عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، الطبعه الخامسه، دارالعلم للملایین، بیروت، 1984 م. ج 1، صص 703 -697، حنا الفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه ی عبدالمحمد ایتی، جاپ اول،انتشارات توس، صص 238 -237، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 1، صص 69 -59.

    35. «منصور بن سلمه بن زبرقان نمری» از قبیله ی نمر بن قاسط از منطقه جزیره فراتیه بود. نزد كلثوم بن عمر عتابی متكلم و شاعر معروف تلمذ كرد و دانش آموخت. عتابی او را به «ف9ل بن یحیی برمكی» معرفی كرد و از طریق او به درگاه هارون الرشید راه یافت. اشعار او بدیع و روان و زیبا و نافذ بود و در شعر به شهرت رسید و رقیبی سرسخت برای «مروان بن ابی حفصه» شاعر عباسیان شد. او در اشعار خود پیامهای شیعی را زیركانه جا می داد و در اشعار خود نام «هارون» را می آورد و منظورش امیرمومنان علی (ع) بود كه در واقع به حدیث مشهور «انت منی بمنزله هارون من موسی» استناد می كرد:


      آل الرسول خیار الناس كلهم
      و خیر آل رسول الله هارون


      همگان منظور او را در می یافتند، چنانكه در اشعارش چهره ی «هارون» چهره ای مقدس است كه بر تمام خاندان پیامبری برتری دارد و هر كه از «هارون» خشم و كین به دل داشته باشد، نمازهای پنجگانه اش پذیرفته نخواهد شد:


      ای امری بات من هارون فی سخط
      فلیس بالصلوات الخمس ینفع


      او «هارون» را پس از پیامبران بهترین در گذشتگان و بر جای ماندگان توصیف می كرد و «هارون الرشید» گمان می كرد كه او را می ستاید، در حالی كه «هارون» در اشعار «نمری» كسی جز امیرمومنان (ع) نبود.


      یا خیر ماض و خیر باق
      بعد النبیین فی الانام


      در آخر جان بر سر اعتقاد و آیین خود نهاد و «هارون الرشید» كسی را مامور كرد تا او را از میان بر دارد. پس از آن فرمان داد تا قبرش را بشكافتند و دیوان شعرش را بسوزاندند. شهادت منصور نمری حدود سال 190 هجری روی داد. ر. ك: الشعر و الشعراء، صص 585 -583، عبدالله بن المعتز بن المتوكل، طبقات الشعراء، تحقیق عبدالستار احمد فراج، الطبعه الرابعه، دار المعارف، القاهره، 1981 م. صص 247 -241، الاغانی، ج 13، صص 176 -157، ابوالقاسم علی بن الحسین الموسوی (الشریف المرتضی)، امالی السید المرتضی فی التفسیر و الحدیث و الادب، صححه و ضبط الفاظه و علق حواشیه السید محمد بدر الدین النعسانی الحلبی، الطبعه الاولی، مصر، 1325 ق. افست مكتبه المرعشی النجفی، قم 1403 ق. ج 4، صص 188 -184، تاریخ بغداد، ج 13، صص 69 -65، تاریخ الادب العربی لعمر فروخ، ج 2، صص 141 -139، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 1، صص 95 -87.

    36. «دعبل بن علی خزاعی» در سال 148 هجری در كوفه به دنیا آمد. خاندانش همه شاعر و سخنور و دوستدار اهل بیت بودند. «دعبل» از شیعیان سرشناس كوفه و متكلم و ادیب و تاریخدان و شعر شناس بود. اشعار او در نهایت زیبایی و قوت بود و از نظر الفاظ سهل و از حیث معانی واضح و از انسجامی نیكو برخوردار بود. او شعر را در خدمت مردی انقلابی و مبارز می تراوید. سخن مشهور او بیانگر نگاه او به زندگی و مبارزه است: «پنجاه سال است كه چوبه ی دارم را بر دوش می كشم و كسی نمی بینم كه مرا بر آن به دار كشد.»

      همه ی پادشاهان و قدرتمندان از تیغ زبان «دعبل» در هراس بودند. او بی مهابا شعر خود را بر ضد دشمنان اهل بیت به كار می گرفت و در این راه از سرزنشها و تهدیدها بیمی به خود راه نمی داد.

      «دعبل» از اصحاب امام كاظم و امام رضا علیهماالسلام بود و در محضر امام جواد علیه السلام را نیز درك كرد. او در دفاع از اهل بیت و تبیین اندیشه ی سیاسی شیعه و بیان فضایل امیرمومنان علی علیه السلام و در رثای حسین بن علی علیه السلام اشعاری فراوان و بی نظیر سرود و بالاخره در راه محبت اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنان در سال 264 هجری به شهادتی دلباخته ی آن بود دست یافت و به وصال حق رسید. ر. ك: الشعر و الشعراء، صص 578 -576، طبقات الشعراء لابن المعتز، صص 268 -264، الاغانی، ج 20، صص 201 -131، عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 270 -266، قاضی نور الله شوشتری، مجالس المومنین، انتشارات كتابفروشی اسلامیه، تهران، 1354 ش. ج 2، صص 526 -517، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 1، صص 136 -111، تاریخ ادبیات زبان عربی، صص 374 -372.

    37. مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصه (182 -105 هجری)از شاعران اموی عباسی است كه هم در دستگاه امویان و هم در دستگاه عباسیان از قرب و مقام ویژه بهره مند بود و شعرش در خدمت تحكیم پایه های حكومت جائرانه اموی و عباسی كارساز بود. مهدی و رشید و معن بن زائده را مدح كرد و از قبل خدمت به جائران و ضدیت با علویان ثروتی انبوه گرد اورد، چنانكه در ازای هر بیتی كه می سرود هزار درهم صله دریافت می كرد و اسباب تقرب او به هارون الرشید اشعاری بود كه در هجو علویان می سرود. ر. ك: الشعر و الشعراء، صص 517 -516، طبقات الشعراء لابن المعتز، صص 53 -42، الاغانی، ج 10، صص 119 -88، امالی السید المرتضی، ج 5، صص 193 -189، تاریخ الادب العربی لعمر فروخ، ج 2، صص 133 -130.
    38. «علی بن جهم بن بدر سامی» معاصر ابوتمام از شاعران درباری و وابستگان عباسی است كه در دستگاه متوكل عباسی جاه و مقامی خاص داشت و به سبب كنیه توزی با علویان مورد توجه بود تا اینكه متوكل را نیر هجو كرد و متوكل بر او خشم گرفت و به خراسان تبعیدش كرد. مدتی در آنجا گذراند و سپس به حلب منتقل شد و در سال 249 هجری درگذشت. ر. ك: طبقات الشعراء لابن المعتز، صص 322 -319، الاغانی، ج 10، صص 280 -247، تاریخ بغداد، ج 11، صص 369 -367، وفیات الاعیان، ج 3، صص 358 -355.
    39. عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر (184 -111 هجری) از دشمنان كینه توز علویان و از خادمان دستگاه عباسیان بود. او عباسیان را بر ضد بنی الحسن تحریك می كرد و مدتی در زمان مهدی عباسی و نیز هادی عباسی والی یمامه بود. ر. ك: تاریخ بغداد: ج 10، صص 176 -173، البدایه و النهایه، ج 10، ص 199.
    40. وهب بن وهب بن عبدالله، ابوالبختری، قرشی مدنی از كذابین است كه از امام صادق (ع) روایاتی نقل كرده است و در درگاه عباسیان قاضی بوده و احادیثی دروغ با رشید از او نقل شده است. او را دروغگوترین مردمان شمرده اند. ر. ك: رجال النجاشی، ص 303، رجال الكشی، صص 310 -309، جامع الرواه، ج 2، صص 303 -302، معجم رجال الحدیث، ج 19، صص 214 -211.
    41. عبدالملك بن قریب اصمعی (216 -122 هجری) یكی از پیشوایان علم شعر و لغت عرب است. در بصره ب دنیا آمد و در انجا نیز درگذشت. مدتی در بغداد ندیم هارون الرشید بود. هارون الرشید او را «شیطان شعر» می نامید و او در درگاه خلفا جایگاهی ویژه داشت. حافظه ای شگفت داشت و گفته اند كه دوازده هزار خبر از حفظ بوده است. «اخفش» گفته است كه كسی را در شعر عالمتر از اصمعی ندیدیم. آثاری بسیار در لغت و ادب و علم شعر از خود به جای گذاشته است. ر. ك: ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی، تاریخ اصبهان (ذكر اخبار اصبهان)، تحقیق سید كسروی حسن، الطبعه الاولی، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1410 ق. ج 2، صص 95 -94، تاریخ بغداد، ج 10، صص 420 -410، وفیات الاعیان، ج 3، صص 176 -170، سیر اعلام النبلاء، ج 10، صص 181 -175.
    42. «بكار بن عبدالله بن مصعب زبیر» از اشراف قریش و از والیان دولت عباسی است. «بكار» نزد هارون الرشید منزلتی خاص داشت و هارون او را والی مدینه كرد و او مدت دوازده سال والی آنجا بود. وی در سال 195 هجری درگذشت. ر. ك: ابومحمد علی ابن احمد بن سعید بن حزم الاندلسی، جمهره انساب العرب، الطبعه الاولی، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1403 ق. ص 123، جمال الدین ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی الاتابكی، النجوم الزاهره فی ملوك مصر و القاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، الموسسه المصریه العامله للتالیف و الترجمه و الطباعه و النشر، القاهره، 1383 ق. ج 2، ص 148، الاعلام، ج 2، ص 60.
    43. احتمالا او همان ابوسمط مروان بن ابی جنوب یا (جون است كه دیوانی شعر داشته و آن حدود یكصد و پنجاه ورق بوده است. ر. ك: الفهرست، ص 182، ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، ص 163.
    44. «احمد بن عبدالله اموی» معروف به «ابن ابی شوراب» قاضی دستگاه عباسی بود كه از زمان متوكل تا زمان مقتدر قاضی بغداد بود و در سال 317 هجری از دنیا رفت. ر. ك: الكنی و الالقاب، ج 1، ص 192.
    45. ادبیات انقلاب در شیعه، ج 2، صص 65 -62.
    46. عبدالرزاق محیی الدین، شخصیت ادبی سید مرتضی، ترجمه ی جواد محدثی، چاپ اول، انتشارات امیركبیر، 1373 ش. ص 17.
    47. «محمد بن علی بن محمد ابن طباطبا علوی» معروف به «ابن طقطقی» اهل موصل، مورخی منصف و اهل نقد تاریخ بود. وی در سال 660 هجری دیده به جهان گشود ودر سال 672 پس از پدر خود به مقام نقابت علویان حله و نجف و كربلا رسید و در سال 709 هجری درگذشت. ر. ك: الاعلام، ج 6، ص 283.
    48. تاریخ فخری، صص 359 -358، این قصیده سی و سه بیت است كه در دیوان «شریف رضی» آمده است و در ابیاتی با آنچه «بان طقطقی» نقل كرده متفاوت است. ر. ك: ابوالحسن محمد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی)، دیوان الشریف الرضی، الطبعه الاولی، وزاره الارشاد الاسلامی، 1406 ق. ج 2، ص 576.